کهنه معلم ارومیه(مسعود محمدی)

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

کهنه معلم ارومیه(مسعود محمدی)

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

فراز های از کتاب صفر دکتر مسعود ناصری۱۲

 

 لوح پیدایش جهان ۱۰بعدی( باده: تو؛من؛ و؛ما؛ )        بقیه۱۱

پیشرفت های علم ژنتیک  این امکان را فراهم میاوردتا بتوان اعضای بدن یک فرد را کپی

کرد.بدین معنی که مثلا عین کلیه یک نفر را تولید نمود(تقریبا).بعنوان مثال ژن مربوط به

کلیه فرد به کروموزم یک حیوان(مانند خوک)منتقل می شود و کلیه های حیوانی که متولد

می شود تقریبا عین کلیه های فرد فوق خواهند بود و بدین ترتیب کلیه یک فرد با استفاده

از بدن یک حیوان کپی می شود.شایان ذکر است که همین الان این کپی برداری در مورد

بسیاری از اعضای بدن میسر است ولی به علت پاره ای از مجوز های مذهبی از کلیسا

هنوز بطور آزمایشگاهی انجام می گیرد.فرض کنید که با همین روش یک کپی از تمام اعضای

من تولید و به فرد دیگری پیوند زده شود.در نتیجه دوتا؛ من ؛وجود خواهند داشت حال اگر

من نویسنده کتاب فوت کنم من دیگرم هنوز موجود خواهد بود در این صورت من مرده ام یا

زنده؟چون می توان از هر عضو من به هر تعداد که لازم است کپی برداری کرد.هر وقت یکی

ازاعضای من از کار بیفتد می توان آن عضو را با یک عمل جراحی باعضو تازه ای جایگزین

کرد و لذا؛ من ؛عمر بی نهایت خواهم داشت! روزی خواهد آمد که پیشرفت تکنولوژی این

امکان را بدهد که قسمتی از بدن انسان با ماشین جایگزین شود و مثلا از مدارهای مجتمع

(ای سی)خاصی استفاده شود و مقدار حافظه انسان افزایش داده شود(درست مثل بالا بردن

حافظه یک کامپیوتر)گفتنی است که همین الان آی سی های بیولوژی در مرحله آزمایشگاهی

و در سطح ابتدائی در دست تهیه اند. بدین ترتیب انسان آینده یا ؛ فوق بشر ؛چندین برابر انسان

امروزحافظه خواهد داشت و توانایی های عقلی و منطقی اش میلیارد ها برابر توانایی های

 

عقلی دانشمندان امروز خواهد بود.
 
لطفا در زیر نظر دهید

فراز های از کتاب صفر دکتر مسعود ناصری۱۱

 لوح پیدایش جهان ۱۰بعدی( باده: تو؛من؛ و؛ما؛ )        بقیه۱۰

خانم فوق الذکربا دیدن ؛ ب ؛به طرف وی می رود و به گمان اینکه شوهرش هست

احوالپرسی میکند ولی متوجه می شود که این شخص وی را نمی شناسد.بعداز مدتی

صحبت خانم متوجه میشود که هر چند این مرد همان ظاهر شوهرش را دارد ولی

شوهرش نیست بنظر میرسد که با دوقلو شوهرش برخورد کرده است.مسولین

بیمارستان قضیه جابجایی مغز ها راتوضیح می دهند و خانم متحیر می ماند که

 کدامیک از این دو نفر را شوهر خود بداند.؛ آ ؛را که همان شخصیت و خاطرات

شوهرش را دارد یا ؛ ب ؛را که تنها ظاهر(یا بدن) شوهرش را دارد؟

(این پرسش را از تعداد زیادی پرسیده ام و همگی جواب داده ا ند که شوهر این

خانم کسی است که افکار خاطرات و تجربیات قبلی را دارد)

حال وضع پیچیده تری را تصور کنید که در مغز یک زن با مغز یک مرد جابجا شود

در آنصورت.مثلا هورمون تولید شده توسط غده هیپوفیز زن (که الان در جمجمه

یک مرد قرار گرفته است)در صدد خواهد امد تا تولید هورمون تخمدان های را که

اصلا وجود خارجی ندارند کنترل کند! راستی احساس مادری به کجا خواهد رفت؟

باز فرض کنید که تکنولوژی پزشکی آنقدرپیشرفت کند که روزی بتوان مغز یک نفر

را بیرون اورد ودر داخل دستگاهی گذاشت که آن را زنده و فعال نگاه میدارد.گفتنی

است که هر چند چنین عملی فعلا مقدور نیست.ولی دلیلی هم ندارد که در اینده میسر

نشود.حال تجسم کنید که مغز یک نفردر چنان دستگاهی بماند و مثلا توسط مکانیزم های

کنترل از راه دوربا بقیه بدن وی ارتباط داشته باشد. معلوم است که وی درست مثل

یک انسان عمل خواهد کرد با این تفاوت که خواهد توانست مغزش راهم ببیند.

(که البته انسان معمولی نمی تواند!)در چنین وضعیتی؛ من ؛کجا خواهد بود؟در داخل

دستگاهی که مغز را نگهمیدارد یا در بدنی که درحال قدم زدن در باغچه ای است

که مثلا پنج هزار کیلو متربا محل دستگاه فاصله دارد و یا هر دو؟بدن وی تجربیاتی

مانند بوی گل شکل درخت بید فرو دفتن خار به انگشت و صدای گنجشگ را احساس

خواهد کرد.به عبارت دیگربدن وی همان تجربیاتی راخواهد داشت که مغزش درجای

اصلی خود قرار داشت از طرف دیگر این مغزاست که موجب میشود تا وی تجربیات

فوق را درک کند.حال؛من؛ کجاست در باغ در دستگاه یا هر دوجا؟

                       لطفا در زیر نظر دهید

 

 

فراز های از کتاب صفر دکتر مسعود ناصری۱۰

 لوح پیدایش جهان ۱۰بعدی( باده: تو؛من؛ و؛ما؛ )        بقیه۹

حال فرض کنید که بدلایلی تعداد زیادی از سلول های حافظه این شخص در حین عمل

جراحی صدمه دیده باشد بطور یکه هر چند که وی می داند فرزند آن خانواده است

ولی پازه ای از خاطرات خود را بیاد نمی آورد.معلوم است که دیگر این فرد نخواهد

توانست به همه پرسش های بالا جواب های مورد نظر آن خانواده بدهد.همچنین چون

تنها پاره ای از خاطرات خود را از دست داده است.اتفاقات غریبی پیش خواهد آمد

مثلا مادرش را خواهد شناخت ولی عمویش را نه. اتاق خوابش را پیدا خواهد کرد

ولی حمام را نه.با شنیدن خبرتولد خواهر زاده اش ابراز خوش حالی خواهد کرد

ولی خبر فوت پدر بزرگش وی را متاثر نخواهد کرد.از قور مه سبزی که قبلا خوشش

می آمد متنفر خواهد بود.علاقه سابقش به ریاضی با علاقه اش به جغرافیا جایگزین

خواهد گردید.وغیره.این تغیرات ظاهری فکری و شخصیتی موجب خواهد شد که

خانواده اش در درستی ادعایش مشکوک شوند.هر چند که مدعی فرزند واقعی آن

خانواده است.

هم الان که من این کتاب را می نویسم یکی از کلیه های برادرم را دارم که بمن پیوند

زده شده است.آیا قسمتی از؛من؛برادرم به؛من؛من انتقال یافته است؟به فرض پزشکی

آنقدرپیش رفت کند که روزی بتوان مغز دو نفر(مثلا آ و ب)را نیز با هم عوض کرد

معلوم است که با وجود جابجایی مغز ها ظا هر هر کدام از این دو نفر همان ظاهر قبل

از عملشان خواهد بود.لیکن چون دیگر سلول های مغز( آ )سلول های سابق مغز

نیستند خاطرات وی نیز نباید همان خاطرات سابقش باشد و الان باید خاطرات ( ب )

را داشته باشد حال( آ ) به خانه اش می رود(که البته به جای خانه خود به خانه؛ب؛

خواهد رفت چرا که اکنون مغز خاطرات و حافظه؛ ب ؛را دارد).همینکه وارد خانه

میشود به خانمی که در حقیقت همسر؛ ب ؛است سلام می کند ولی خانم مزبور این

غریبه را نمی شناسد؛ آ ؛که با رفتار غریب این خانم سر در گم شده است تلاش

خواهد کرد که خانم فوق را متقاعد نماید که زن و شوهرند.

بعد از یک بحث طولانی خانم متوجه می شود که تمام خاطرات و تجربیات مشترک

همان های هستند که شوهراین خانم می توانست داشته باشد هر چند ظاهر وی هیچ

سازگاری با شوهرش ندارد با این همه هنوز نمیداند که آیا واقعا این مرد شوهرش

هست یا نه بر عکس جسمش خصوصیاتی مانند شخصیت و خاطرات و افکارش

دلا لت بر آن دارند که وی همان شوهر سابق است.در همین حال؛ ب ؛ را از بیمارستان

به آدرس همین خانم میاورند. توجه داشته باشید که اگر خود این فرد می خواست به

خانه اش برود به خانه؛ آ ؛ می رفت.

 

لطفا نظر خود را در زیر اعلان فرمائید

 

 

فراز های از کتاب صفر دکتر مسعود ناصری۷

لوح پیدایش جهان ۱۰بعدی( باده: تو؛من؛ و؛ما؛ )        بقیه۶

در این تفکر اغلب؛من؛به یک؛چیز؛هوشیار در درون جسم تشبیه می گردد که اعمال .رفتار.

احساسات.و اندیشه فرد را تولید واداره میکند.به عبارت دیگر؛من؛درون جسم بعنوان تماشاگری

غریب تفسیر میشود.که مشغول تماشای  دنیا یی متفاوت و بیگانه از ؛من؛ است.؛چیزی؛علاوه

بر تماشا کردن می اندیشد تصمیم میگیرد عمل میکند خرسند میشود و غیره.محبوسی که با

دنیای اطرافش بیگانه هست.جهانی که ساخته ؛من؛نیست.مبنای چنین برداشتی هم به نوع تربیت

و پرورشی بر میگردد که در اکثر فرهنگ ها رواج دارد.تربیتی که انسان را از بدو تولد چنان

بار میاورد که؛خود؛را مجزای از دیگر موجودات و حتی  همنوعانش ببیند وبر این باور باشد

که هر انچه که بیرون از؛من؛ است ؛من؛ نیست تفکری که ؛من؛را در جهانی قرار می دهد

که هیچ وجه اشتراکی با؛من؛ ندارد.

در نهایت منجر به برداشتی خاصی میشود که در ان جهان به عنوان میدان نبردی بین؛من؛

و دنیای بیرون تصور میگردد.نبردی که هدف غلبه ؛من؛ برجهان و طبعیت است. عده ای؛من؛

را مجموعه ای ازافکار خاطرات تجربیات و احساسات می دانند. این تفکر نیزپرسش های تازه ای

را مطرح میکند و از جمله اینکه ایا افکار و خاطرات میتوانند بدون یک صاحب فکر یا صاحب

خاطره وجود داشته باشد؟چه جیزی افکار؛من؛را از افکار؛تو؛ متمایز میکند؟امروز کاملا مشخص

شده است که عوامل جسمی یا فیزیکی(مثلا تغیراتی در شیمی خون)میتواند احساسات را تحت

تاثیر قرار دهند.پزشکی مملو از مدارکی است مبنی بر اینکه پاره ای از عدم تعادل ها هورمونی

توام با ناهنجاریهای احساسی خاص هستند. استفاده از بعضی از گیاهان(مانند حشیش)و داروهای

که در پزشکی رایج برای روان گردانی به کار گرفته میشوند احساسات را متاثر میکنند.همچنین

تجربه نشان می دهد که در پی پاره ای از جراحی های مغز تغیر شخصیت عمیقی پیش می اید

ظاهرا همه اینها دلالت بر ان دارند که؛من؛نمی تواند تنها افکار احساسات و تجربیات باشد

از طرف دیگر اگر خاطرات تجربیات و احساسات کسی را از وی بگیرند ایا چیزی بغیر از بدن

از وی باقی خواهد ماند؟

اگر مایل به ادامه موضوع هستید لطفا پیام بفرستید


 

فراز های از کتاب صفر دکتر مسعود ناصری۶

باده: تو؛من؛ و؛ما؛

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من          وین حل معما نه تو خوانی و نه من

هست اندر در پس پرده گفتگوی من و تو             چون پرده بر افتد نه تو مانی ونه من

کتابمان را باپرسشی اغاز کنیم که عمری برابر عمر بشر بر روی زمین دارد. پرسشی

که ذهن انسان را(حداقل بعضی از انها را)از اوایل خلقت به خود مشغول داشته است

؛من؛ چیست؟هر چند که این پرسش ظاهری بسیار ساده دارد.ولی قدمت ان تنها بک

دلیل اهمیت بسیار زیادش است.علم امروز هم بر این باوراست که انسان زمانی به

معرفت واقعی دست خواهد یافت که ابتدا مفهوم؛من؛با ؛خود؛ را درک کرده باشد.

وجود اصطلاحاتی مانند بدن من ؛شخصیت من ؛پیراهن من؛مغز من ؛و امثال ان این فکر را در

انسان تقویت می کنند.که ؛من؛میتواند متعلقاتی مانند .بدن؛شخصیت؛پیراهن و مغزداشته باشد

عبارتی مانند من کتاب  تو را می خوانم؛من را از تو جدا می کند.دلیل این جدا سازی نیز از

انجا ناشی میشود.که انسان من را متفاوت از تو می بیند.اشکارترین وچشم گیرترین تفاوت

در بدن ما مشاهده می شود.که ظاهرا از اتم ها و مولکول های کاملا مستقلی ساخته شده اند

تفاوت دیگری هم هست اختلاف درشخصیت ها.معلوم است گه تو شخصیت متفاوت از؛من؛

دارد.بطور ساده متعلقات؛ من؛متفاوت ازمتعلقات؛تو؛ ست.پس باید ؛من؛بغیراز ؛تو؛باشد.

واقعیت این است که هر چند؛من؛همراه بامتعلقات خاصی هست ولی همه این متعلقات موقتی

هستند.بدن ما در گذر زمان تغیر می یابد.و هر روز بیشتر نسبت به روز قبل عوض می شوند

بعداز مد تی.اتم های میوه ای که الان در خانه تان هست وارد بدن شما خواهد شد.

بخشی از سلول ها وبد نتان را تشکیل خواهد داد.مولکول های هوای دور و برتان بزودی

قسمتی از جسم تان خواهد شد.پاره ای از سلول ها ومولکول هایتان هم بشکل عرق؛ناخن؛

؛مو؛پوست؛ادرار؛از جسم تان جدا و به طبیعت بر خواهد گشت.تا مجد داقسمتی از اتم ها و

مولکول های طبیعت را تشکیل دهند.از نظر بیولوژی نیز حداکثردر مدت هفت سال؛تمام سلولهای

بدن ما با سلولهای تازه ای جایگزین می شوند.بنابرین اگر دوستتان را بعد از هفت سال ببینید

حتی یک سلول وی همان سلولی نخواهد بود که هفت سال قبل دیده بودید.ولی دوست تان هنوز

همان خواهد بود و شما نیز همان(البته با چشم پوشی از اثرات پیری)

درحقیقت بدن موجودات زنده مانند رودخانه ای است که اب ان دایم در جریان و درحال جابجا شدن

است.اب یک رود در دو لحظه متوالی(هر قدر هم فاصله دو لحظه کم باشد)همان اب لحظه قبل نیست

ولی رود هنوزهمان رود خواهد بود.بدن؛من؛نیز در دو لحظه متوالی همان باقی نخواهد ماند.

چون اتم هایش با اتم های تازه ای جایگزین خواهد شد.ولی ؛من؛هنوز ؛من؛خواهم ماند.حتی

شخصیت فرد هم در گذر زمان دچار تغیر می شود.و گاه مواردی پیش می ایند که ممکن است

تغیر شخصیت بسیار شدید باشد .لیکن علیرغم چنان تغیری شدیدی اطرافیان هنوزقبول خواهند داشت که شخص همان شخص سابق است مولانا  بعد از ملاقات با شمس.تیغر شخصیت بسیار شدیدی را تجربه می کند ولی مولانا باقی می ماند معلوم می شود که باید؛من؛را متفاوت از متعلقا ت ان بدانیم .شاید به همین دلیل هم باشد که اکثر فرهنگ ما؛من؛و جسم رایک پارچه نمی بینند و؛من:

را مجزای از جسم در نظر می گیرند به عنوان؛چیزی؛که در درون جسم قرار دارد و به کیسه ای

از پوست محدود شده است.در پاره ای از فرهنگ ها؛من؛در قلب قرار گرفته است.برای عده ای دیگر

؛من؛در مغز قرار دارد و به کمک پیام هایی که از گیرنده های خاصی نظیر گوش چشم  بینی پوست

و زبان دریافت می کند.نه تنها جسم و احساسات فرد را کنترل میکند.حتی در شکل گیری انها نیز

دخالت دارد.

     

اگر مایل به ادامه موضوع هستید لطفا پیام

 

بفرستید

 

 

فراز های از کتاب صفر دکتر مسعود ناصری۵

لوح پیدایش جهان ۱۰بعدی

ادامه   یکی بود یکی نبود

حال اگر چند عدد از این موجودات در وضعیت خاصی نسبت به هم قرار گیرند.در هر ۳۰۰مرحله

یک موجود بزرگترومتفاوت از خود شان راتولید می کنند.درست مثل عده ای کارگرکه باترکیب خاصی

درکنار هم در خط تولید کارخانه ای قرار می گیرند.در هر ۳۰۰دقیقه یک اتومبیل می کنند.

توجه داشته باشیدکه فردی که بازی میکند تنها مهره هارا بر اساس سه قانون بالا جابجامیکند

وهیچ دخالت مستقیمی در هیچ یک از این اتفافات وپدیده های که مشابه تولد زندگی تغذ یه

تولید مثل تکامل مرگ وحتی رفتار هاوخصلت های موجودات زنده اند(مانند حمایت از ضعیف

هدایت و رهبری عصبانی شدن مهربانی و تغذ یه کودکان  کار گروهی و....)ندارد. تمام این

پدیده ها خود بخودو پیرو عملکرد بدون اغماض قوانین خاصی به وقوع می پیوندند.بعنوان

سرگرمی می توانید جهان خود را بسازید.قوانین را خودتان ایجاد کنید و ببینید چه چیزهای

جالب و غریبی از تعداد مهره های پراکنده و نا منظم بوجود می ایند.اگر از یک کامپیوتر استفاده

کنید نتایج را اشکارتر و سریعتر مشاهده خواهید نمود.

 

انها که کهن شدند واینها که نوند                هر کس به مراد خویش تک تک بدوند

این کهنه جهان به کس نماند باقی               رفتند و  رویم  دیگر  ایند  و   روند 

فراز های از کتاب صفر دکتر مسعود ناصری۴

لوح پیدایش جهان ۱۰بعدی

ادامه   یکی بود یکی نبود

چند نمونه از این رفتارها را ذکر میکنیم بعضی ازساختارها(یاموجودات)علیرغم

بزرگ یا کوچک شدنشان یک پارچگی خود را حفظ میکنند. بعضی دیگر هر چه

جلوتر می روند بدنبال خود مهره های بجای می گذارند.برخی دیگر هرقدر بزرگتر

میشوند موجوداتی کوچکتری در اطرافشان ظاهر می شوند که شروع به خوردن

انچه از موجود بزرگتر بر جای می ماند میکنند(از موجودات بزرگتر تغذیه میکنند)

و جالب تر انکه اگر از خوردن انها ممانعت بعمل اید جلوی موجود بزرگتر را سد

می کنند(مشابه بچه ای که اگر مادرش به وی غذا ندهد مزاحم وی میشود)ودر نهایت

اگر باز هم به وی غذا نرسد موجود بزرگتر را نیکه تیکه می کنند.مثال جالب دیگری

است که درهر سی یا چهل مرحله یک موحود عین خود را تولید میکند.

ادامه دارد