کهنه معلم ارومیه(مسعود محمدی)

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

کهنه معلم ارومیه(مسعود محمدی)

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

جهان تک ساختاری-۳

1.                              طرح وجودی و مسایل پشت پرده‌ی واقعیت وجودی
هر واقعیتی به دنبال طرح و نقشهای میبایستی اتفاق افتاده باشد و با بررسی مسایل پشت پردهی هر واقعیتی، میتوان با طرح و نقشهی وجودی آن واقعیت مواجه شده و آن را مورد مطالعه قرار داد. مثلاً، انسان چرا و به چه منظوری به وجود آمده است؟ و یا فلسفهی خلقت جهان هستی چیست؟

2.                              کیفیت وجودی هر پدیده
حقیقت وجودی، چگونگی و کیفیت وجودی یک واقعیت را زیر ذرهبین قرار داده آن را مورد بررسی قرار میدهد و این که آیا اصولاً چیزی وجود خارجی داشته و یا این که مجازی میباشد؟ برای نمونه، در مورد تصویر یک شی در آینه، حقیقت وجودی به ما میگوید که تصویر آن شی، واقعیت وجودی داشته و در آینه واقع شده است؛ ولی حقیقت وجودی ندارد زیرا مجازی است. پس چیزهایی میتواند در عالم هستی واقعیت داشته و واقع شده باشند، اما از حقیقت وجودی برخوردار نباشند.

حال جهت شناخت "شبکه‌ی شعور کیهانی" لازم است واقعیت و حقیقت وجودی جهان هستی را مورد بررسی دقیقتری قرار بدهیم و به دنبال این بحث، موضوع "جهان مجازی" را مطرح میکنیم:

جهان مجازی

فرض کنید مطابق شکل (الف۱) تیغهای داریم که میتواند حول محور وسط آن بچرخد. حال سوال میکنیم: آیا این تیغه در حالت ثابت واقعیت وجودی دارد یا خیر؟

جهان تک ساختاری۲(واقعیت وجودی)

واقعیت وجودی

واقعیت وجودی هر چیزی، به ما نشان میدهد که آن چیز وجود دارد، واقع شده، اتفاق افتاده و حادث شده است؛ بدون این که علت، چگونگی و نحوهی وقوع آن، اهمیتی داشته باشد. این بخش از وجود، یا قابل مشاهده است، یا اثر خود را روی محیط میگذارد، یا قابل ثبت و ضبط و اندازهگیری بوده و یا ممکن است چند مشخصه از مشخصات فوق را داشته باشد. برای مثال، وجود یک تکه سنگ واقعیت دارد چراکه آن سنگ حادث شده و به وجود آمده است؛ چه نحوهی به وجود آمدن آن را بدانیم و چه ندانیم. بعضی چیزها را هم ممکن است که نبینیم و حسی روی آن نداشته باشیم ولی واقعیت داشته باشند. مثلاً، اشعهی مادون قرمز واقعیت دارد، هر چند که نمیتوانیم آن را ببینیم و یا لمس کنیم، اما قادر هستیم آن را با تجهیزاتی اندازهگیری نماییم؛ حتی مورد بهرهبرداری عملی قرار دهیم.

حقیقت وجودی

حقیقت وجودی، موضوعهایی را در مورد واقعیت وجودی مورد بحث و گفتگو قرار میدهد که عبارتند از:

1.                              علت وجودی و نحوه‌ی وقوع
برای مثال، یک تکه سنگ چگونه به وجود آمده است؟ و یا جهان هستی چرا پیدایش یافته است؟

- جهان تک ساختاری ۱

- جهان تک ساختاری -


استاد محمد علی طاهری


اصل وحدت ساختاری

جهان هستی یک ساختار بیشتر ندارد و همهی اجزای آن از شعور و هوشمندی آفریده شده است. مطالب زیر نشان خواهد داد که:
 

ماده و انرژی در میدان شعوری شکل گرفته و بدون وجود چنین میدانی، هیچ گونه انرژیای نمیتواند وجود داشته باشد. (ماده خود انرژی متراکم است) لذا جهان هستی یک ساختار بیشتر ندارد و آن چه را که انسان به عنوان ابعاد میشناسد، (مانند فضای سه بعدی و زمان) همگی در این میدان شعوری است که معنا پیدا میکنند و در این میدان شکل گرفته و ایجاد شدهاند.


شبکه‌ی شعور کیهانی

اکنون این شعور و هوشمندی را از نقطهی نظر تئوری بررسی نموده و به همین منظور بحثی به نام "سکه‌ی وجودی" را مطرح مینماییم، تا در خلال این بحث بتوانیم هوشمندی حاکم بر جهان هستی را اثبات کنیم: وجود هر چیزی را درعالم هستی، مانند سکهای در نظر میگیریم که دو رو دارد: "واقعیت وجودی" و "حقیقت وجودی".

مسابقه ریاضی

 

 

 

 

صورت مسئله 

اعداد از یک تا بیست (۲۰ تا۱ ) را منهای ۴ عدد از این ۲۰ عدد را طوری در جدول بالا قرار 

دهید که جمع ردیف های افقی وجمع ستون های عمودی و جمع قطرهای مربع بالا برابر 

۴۰ باشد(بدون تکرار اعداد

جواب پرسش را در بخش نظرات همین سایت قرار دهید

کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید ،عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو به من گفتی :
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم :‌
حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!

اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید که از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟