کهنه معلم ارومیه(مسعود محمدی)

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

کهنه معلم ارومیه(مسعود محمدی)

سایت شخصی مسعود محمدی دبیر فیزیک

عجایب هفتگانه

1- معبد آرتمیس در افوسوس (ترکیه ) 

معبد آرتمیس در افوسوس (ترکیه) یکی از زیباترین بناهای ایام گذشته بود . این بنا با داشتن 100 ستون مرمری زیبا که ارتفاع هر کدام از آنها به 15 متر می رسد یکی از عجایب هفتگانه به حساب می آید . این معبد فضایی را در بر می گرفت که تقریبا چندین برابر وسعت آکروپلیس در آتن بود . میتوان گفت که معبد آرتمیس صعود و سقوطهای بسیاری را در طی قرنها پشت سر گذاشت . این بنا در 600 سال قبل از میلاد ساخته و در550 سال پیش از میلاد در آتش سوخت . بعد از آن مجددا به صورت بسیار زیباتر و عظیمتری باز سازی شد . این بنا برای دومین بار دچار حریق شد البته این بار بطور عمدی توسط فردی بنام هروستراتوس که برای به یاد ماندن نامش به این کار دست زد، ولی این معبد دوباره به اندازه بزرگتر و بسیار بهتر از قبل ساخته شد . این معبد بسیار زیبا درونش با مجسمه های بی نظیر تزیین شده بود . این معبد پا بر جا بود تا زمانیکه بر اثر هجوم بربرها در 262 پس از میلاد برای همیشه از صفحه تاریخ محو شد و هرگز دوباره ساخته نشد . آنچه که از این معبد باقی ماند هم توسط زلزله ها کاملا از بین رفت.


2- مجسمه زئوس 

 

تقریباً سه هزار سال پیش، «المپیا»، مرکز مذهبی در جنوب غربی یونان بود. یونانیان باستان زئوس پادشاه خدایان را می پرستیدند و در زمانهای مشخص به افتخار او جشن هایی بر پا می کردند. در این جشن ها مسابقات ورزشی هم انجام می شد. از نظر ساکنان دنیای قدیم این بازیها خیلی مهم بودند، چندان که در زمان برگزاری مسابقات، جشن ها متوقف می شد تا شرکت کنندگان و تماشاگران به آسانی خود را به محل مسابقات برسانند. 

 

مجسمه زئوس خدای یونان در المپیا یکی از عظیم ترین مجسمه های جهان است . این اثر در 450 سال قبل از میلاد توسط مجسمه ساز معروفی بنام فیدیاس ساخته شد این هنرمند همان کسی بود که مجسمه خدای آتنا را هم برای معبد پارتنون در آتن ساخت . ارتفاع مجسمه زئوس در حدود 12 متر بود . بدن این مجسمه را از عاج فیل و ردا و موها و ریشش را از طلا ساخته بودند . این اثر ارتفاعش چنان بود که با سقف معبد زئوس برخورد می کرد . فیدیاس با این کار می خواست اقتدار و نیرومندی زئوس را نشان دهد . مجسمه زئوس در معبد زئوس که طول آن به 64 متر می رسید قرار داشت . 72 ستون خارجی این معبد که به سبک معماری قدیم یونان بودند این معبد را دارای معماری خیره کننده ای کرده بودند . سنگفرش آن نیز با مجسمه های بی نظیری تزیین گشته بود . مجسمه زئوس در حدود 850 سال در این معبد قرار داشت تا هنگامیکه بعضی از یونانیها آنرا به استانبول منتقل کردند . البته این زیاد طول نکشید چرا که محل جدید نیز در آتش سوخت و این مجسمه برای همیشه از بین رفت.


3- مقبره هالیکارناسوس در ترکیه  

 

 

مقبره هالیکارناسوس در 4 قرن قبل از میلاد نه تنها بسیار پرابهت و پر عظمت بود بلکه به صورت زیبایی با ستونها و مجسمه ها تزیین شده بود . سقف این مقبره با مجسمه هایی از اسبها تزیین شده بود اسبهایی که ارابه شاه ماسالوس و همسرش ملکه آرتمیسیا را می کشیدند . ارتفاع این مقبره مرمری به اندازه یک ساختمان 14 طبقه بود . از نقطه نظر استراتژیکی دامنه کوه درست مشرف به هالیکارناسوس و خلیج آن بود . ملکه آرتمیسیا فرمان ساخت این مقبره را در هالیکارناسوس برای همسرش در 353 سال قبل از میلاد صادر کرد . ملکه این بنا را برای قدر دانی از همسرش ساخت و به این منظور بهترین هنرمندان و مجسمه سازان آن زمان را گرد آورد . شاه ماسالوس تنها حکمران ایالتی معمولی در بین امپراطوری های عظیم ایرانی در 2300 سال پیش بود . ملکه آرتمیسیا دو سال پس از همسرش ، شاه ماسالوس که برادرش هم بود در گذشت . او در کنار شاه در مقبره هالیکارناسوس دفن شد . این بنا در حدود 17 قرن پا برجا بود و در 1400 سال بعد از میلاد بر اثر زلزله فرو ریخت.


4- فانوس الکساندریا  

 

فانوس الکساندریا یکی از بزرگترین شاهکارهای روزگار باستان می باشد . ارتفاع این بنا حداقل به اندازه یک ساختمان 40 طبقه امروزی بود و برای 16 قرن پا بر جا بود . بر خلاف 6 عجایب دیگر، فانوس الکساندریا استفاده های عملی بسیاری داشت . این بنا به کشتیهای دریا نوردی کمک می کرد که اسکله ها را براحتی پیدا کنند و با ایمنی کامل داخل آن شوند . چرا که تنگه های خطرناک دقیقا در خارج از بندرها قرار داشتند . ارتش نیز از این فانوس برای پیدا کردن کشتیهای دشمنان استفاده می کرد . این بنا ظاهرا ساختار جامدی داشته است و برای 1600 سال باقی بوده است اما با وجود این بر اثر طوفانهای دریایی زمستان و زلزله های بسیار از بین رفته است . فانوس الکساندریا دو نوع برج دیده بانی داشت که در نوک آن قرار داشتند . این فانوس سه عنصر ساختمانی داشت ، پایه مستطیل شکل ، قطعه میانی هشت وجهی ، و قسمت بالای آن که استوانه ای شکل است و برجهای دیده بانی در آنجا قرار دارند.تقریبا ارتفاع این سه قسمت به 110 تا 180 متر می رسید . بجز اهرام مصر فانوس الکساندریا بلندترین ساختمان جهان بود البته این تا زمانیکه برج ایفل در 1889 ساخته شد.


5- مجسمه عظیم الجسه رودس در یونان  

 

 

ارتفاع مجسمه عظیم الجسه رودس با پایه اش به اندازه یک ساختمان 15 طبقه امروزی است. این مجسمه یک شاهکار برجسته معماری می باشد که بر روی جزیره رودس در حدود 280 قبل از میلاد ساخته شده است. هیچ کس به درستی نمی داند که این مجسمه شبیه چه بوده و یا در کجا قرار داشته است. نظریه بسیار مورد توجه آن است که مجسمه رودس در روی ورودی لنگرگاهی بنا شده بوده و پاهای مجسمه در دو طرف قرار داشته است بطوریکه کشتیها از بین پاهای آن عبور می کرده اند. البته این فرضیه بسیار محتمل به نظر میرسد. این بنا مشکلات غیر قابل حل در 3 قرن پیش از میلاد را مطرح می کند. همچنین تجارت در این بندر در زمان احداث این مجسمه دارای رکود شده و این بندر از رونق اقتصادی افتاده است. این مجسمه یکی از عجایب هفتگانه به شمار می رود که برای مدت کوتاهی تقریبا 53 سال پا بر جا بوده است. 

 

 


6- باغهای معلق بابل در عراق 

 

در عراق باغهای معلق بابل یکی از بحث انگیزترین عجایب هفتگانه می باشد چرا که هنوز برخی از باستان شناسان در وجود داشتن آنها شک دارند. بعد از بدست آمدن اسناد اصلی و خرابه های بر جا مانده از آن زمان وجود داشتن آنها ثابت شد البته در مقیاسی کمتر از آنچه تصور می شود . در این میان سئوالی مطرح است که این باغهای معلق چرا ساخته شده اند؟ در پاسخ این سؤال می توان گفت که موثق ترین سند حاکی از آن است که شاه نبوچاد نزار دوم که دارای شهرت مذهبی می باشد این بنای عجیب را برای خوشحال کردن همسرش در 6 قرن قبل از میلاد ساخت چرا که همسرش از دیدن چشم انداز صحرا مانند بابیلون دچار دلتنگی برای محل زندگی اش شده بود. جایی که دارای کوهها و جنگلهای سرسبزی بود به همین خاطر به دستور شاه تپه مصنوعی سبز و خرمی ساخته شد که دارای درختان و گلها و گیاهان زیبایی بود . بعضی ها می گویند که یک ملکه آشوری قدرتمند باغهای معلق را برای تفریح و سرگرمی خودش ساخته است و افراد دیگری عقیده دارند که این باغها به دستور یک شاه آشوری ساخته شده است.

 


7- اهرام مصر (هرم خوفو)  

 

 

هرم خوفو بزرگترین هرم در بین اهرام مصر است ، این بنا که قدیمی ترین و بزرگترین بنا در بین عجایب هفتگانه می باشد تنها بنایی است که در حال حاضر وجود دارد . هرم خوفو در 2600 سال قبل از میلاد ساخته شده است . این هرم بلند ترین بنای ساخته شده دست بشر از 4400 سال پیش تا سال 1889 بود، زمانیکه برج ایفل با ارتفاع 300 متر ساخته شد . محدوده هرم خوفو به اندازه 6 قطعه زمین شهری عظیم می باشد . بیشتر سنگ های بکاررفته در این بنا به بزرگی سنگهای عظیمی هستند که بوسیله کامیون حمل مشوند . سطح خارجی زمختی که ما امروزه از این هرم می بینیم مقبره فرعونی بنام خوفو بوده که در آن زمان پوشیده شده از سنگهای آهک صیقلی و زیبایی بوده است. فرمانروایان بعدی این سنگهای با ارزش را متعاقبا برای ساختن بنای خودشان می دزدیدند . این عمل باعث شد که از ارتفاع هرم 5 درصد کم شود و به ارتفاع فعلی اش که 138 متر است برسد . هرم خوفو دارای سه اتاق دفن اجساد است . اتاق اول محل دفن شاه، اتاق دوم محل دفن ملکه و اتاق سوم که برای رد گم کردن دزدان هرم بوده است.

  

 

کاش

کاش میشد لحظه ها را گم کنم 

روزها را در تو من پیدا کنم 

کاش میشد غصه را زنجیر کرد 

خواب چشمان تو را تعبیر کرد 

کاش شب را واژه ای دیگر دهم 

فاصله را فرصتی دیگر دهم 

کاش میشد عشق را معنا کنم 

پنجره ی تازه ای را وا کنم 

کاش من افسانه را باور کنم 

غصه های کهنه را پر پر کنم  

 

فرزانه 

پدر.......ومن مست تو دیوانه



من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنین بال و پرم را

رفتم که بکوی پدر و مسکن و مالوف
تسکین دهم آلام دل جان بسرم را
گفتم بسر راه همان خانه ومکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را

گر خود نتوانست زدودن غمم ازدل
زان منظره باری بنوازد نظرم را

کانون پدر جویم و گهواره مادر
کانون هنر جویم و مهد هنرم را
تا قصه رویین تنی و تیر پرانی است
از قلعه سیمرغ ستانم سپرم را

با یاد طفولیت و نشخوار جوانی
میرفتم و مشغول جویدن جگرم را

پیچیدم از آن کوچه مانوس که درکام
 باز آورد آن لذت شیر و شکرم را

افسوس که کانون پدر نیز فروکشت
از آتش دل باقی برق و شررم را

چون بقعه اموات فضایی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را

درها همه بسته است و برخ گردنشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را

در گرد و غبار سر آن کوی نخواندم
جز سرزنش عمر هبا و هدرم را

مهدی که نه پاس پدرم داشته زین پیش
کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را

ای داد که از آن همه یار و سر وهمسر
یک در نگشاید که بپرسد خبرم را
یک بچه همسایه ندیدم به سرکوی
 تا شرح دهم قصه سیر و سفرم را

اشکم برخ از دیده روان بودولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را

میخواستم این شیب و شبابم بستانند
 طفلیم دهند و سر پر شور و شرم را

چشم خردم را ببرند و به من آرند
 چشم صغرم را و نقوش و صورم را

کم کم همه را در نظر آوردم و ناگاه
 ارواح گرفتند همه دور و برم را

گویی پی دیدار عزیزان بگشودند
 هم چشم دل کورم و هم گوش کرم را

یکجا همه گمشدگان یافته بودم
 از جمله حبیب و رفقای دگرم را

این خنده وصلش بلب آن گریه هجران
این یک سفرم پر سد و آن یک حضرم را

این ورد شبم خواهد و نالیدن شبگیر
وآن زمزمه صبح و دعای سحرم را

تا خود به تقلا بدر خانه کشاندم
بستند به صد دایره راه گذرم را

یکباره قرار از کف من رفت ونهادم
بر سینه دیوار در خانه سرم را

صوت پدرم بود که می گفت چه کردی؟
در غیبت من عاله در بدرم را

حرفم بزبان بود ولی سکسکه نگذاشت
تا باز دهم شرح قضا و قدرم را

فی الجمله شدم ملتمس از در بدعایی
کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را

اشکم بطواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آنهمه زنگ و کدرم را

نا گه پسرم گفت چه می خواهی از این در
گفتم پسرم بوی صفای پدرم را  
 

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم

هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی

وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه

ای لولی بربط زن تو مست تری یا من

ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه

از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد

در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه

چون کشتی بی لنگر کژ میشد و مژ میشد

وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه

گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم

گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه

گفتم : ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان

نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه

نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل

نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

من بی دل و دستارم در خانه خمارم  من

یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می

زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه

                                    مولانا 

مناظره هوشیار و مست

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟  

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می روی

گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

گفت می باید ترا تا خانه قاضی برم

گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست

گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم

گفت والی از کجا در خانه خمار نیست

گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب

گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست

گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم

گفت پوسیدست جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

گفت در سر عقل می‌باید بی کلاهی عار نیست

گفت می بسیارخوردی زان چنین بی خود شدی

گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

گفت باید حد زند هشیار مردم مست را

گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست